این بز است یا خر
افزوده شده به کوشش: زهرا سادات ش.
شهر یا استان یا منطقه: آذربایجان
منبع یا راوی: حسین داریان
کتاب مرجع: گنجینههای ادب آذربایجان - ص ۱۳۵
صفحه: ۲۷۷ - ۲۷۸
موجود افسانهای: ندارد
نام قهرمان: مرد
جنسیت قهرمان/قهرمانان: nan
نام ضد قهرمان: چهار لوطی
گاهی هم انسانهای ساده و زحمتکش میتوانند از پس آدمهای حقهباز و مکار برآیند. چنانچه در این قصه عامیانه بیان شده است. قصه با نثری ساده بازنویسی و از زبان آذری ترجمه شده است.
مردی یک بز و دو الاغ داشت. تصمیم گرفت که به برای گذران زندگی یکی از خرهایش را بفروشد. به بازار رفت. چهار لوطی تصمیم گرفتند به او کلک زده، خرش را به قیمت ارزان بخرند. اولی به طرف مرد آمد و گفت: بزت چند؟ مرد گفت: این بز نیست خر است. لوطی گفت: این بر است نه خر. هر چهار لوطی به ترتیب آمدند و این حرفها را زدند. در آخر مرد باورش شد که به جای خر بز آورده است. پس خر را به قیمت یک بز به آنها فروخت. وقتی به خانه رسید، متوجه شد که فریب خورده است. این بار بز را به بازار برد و چهار لوطی با کلک بز را قیمت یک بزغاله از او خریدند و مرد پس از آمدن به خانه متوجه شد که کلک خورده است. پس او هم تصمیم گرفت که انتقام خود را از لوطیها بگیرد. به دم خر دومی یک سکه طلا بست و به بازار برد. چهار لوطی جلو آمدند مرد به آنها گفت که خر به جای پشگل سکه طلا میریزد. چهار لوطی خر را به قیمت گزاف از او خریدند و چند شب منتظر ماندند اما از سکه خبری نشد و خر جز پشگل چیزی پس نداد. از طرف دیگر مرد رفت و قبری کنار خانهاش کند. منقلی آتش و چند سیخ درون قبر برد. به زنش گفت سر قبر را بپوشان. چهار لوطی به در خانه مرد آمدند و زن به آنها گفت که مرد مرده است. و قبر را به آنها نشان داد چهار لوطی شلوار خود را کندند تا روی قبر او... مرد هم از آن زیر بر روی رانهای یکایک آنها با سیخ، داغ زد. لوطی ها سوخته و گریان برگشتند. فردای آن روز مرد با لباس مبدل به بازار رفت و مقداری جنس خرید. لوطیها پیش مرد آمدند و گفتند: داداش جنسها را چند میفروشی. مرد به آنها گفت که شما چهار نفر غلام من هستید و داغم بر رانهای شماست. لوطیها دیدند عجب غلطی کردند که خر مرد را به قیمت بز خریدند. ناچار پول بز و خر را به طور کامل به مرد دادند. مرد خوش حال و خندان به خانه برگشت.